عمونوروز و ننه سرما و افسانۀ زیبا و عاشقانۀ آنها

0 4,411

مجله اینترنتی دلخوشی: داستان عمونوروز و ننه سرما، یک افسانۀ کهن و نمادین مبنی بر “گذار از سال کهنه به سال جدید” است. این داستان ریشه در آیین زرتشت دارد. در این داستان که نماد تغییر و تحول در طبیعت و احوال انسان هاست، یک شخصیت “مرد” به نام “عمونوروز“، و یک شخصیت “زن” به نام “ننه سرما” داریم. از نظر نمادشناسی، عمونوروز نماد نرینگی، اثرگذاری و تازگی و رویش است و در مقابل، ننه سرما، نماد اثرپذیری، انجماد و سکون است. با آمدن عمو نوروز یعنی فصل جدید، ننه سرما که نشان سرما و سکون است می رود. آمدن عمو نوروز پیام آور رسیدن بهار است در حالی که رفتن ننه سرما نشان دهندۀ پایان یافتن فصل زمستان است.

در ادبیات کهن ایران، مخصوصا در اشعار، هیچ نشانی از عمونوروز و ننه سرما نیست و این مساله نشان دهندۀ این است که قصۀ عمونوروز و ننه سرما یک افسانۀ مردمی و ساخته ذهن مردم است.

عمو نوروز ننه سرما

داستان عمو نوروز و ننه سرما:

در مورد داستان عاشقانۀ عمونوروز و ننه سرما، دو روایت مختلف وجود دارد که در یک روایت عمونوروز وقتی به ننه سرما می رسد که ننه سرما خوابش برده و در روایتی دیگر، عمو نوروز و ننه سرما یکدیگر را در یک لحظه که لحظۀ قبل از تحویل سال است ملاقات می کنند. بنابر اعتقاد برخی، اگر عمونوروز و ننه سرما یکدیگر را ملاقات کنند، دنیا به آخر می رسد یا نشان دهندۀ پایان زندگی ننه سرما است. این داستان نیز مانند خیلی از داستان ها نسل به نسل گشته و به شکل امروزی آن به گوش ما رسیده است و ممکن است تغییراتی در آن بوجود آمده باشد. اما به هر حال این داستان آنقدر شیرین است که به هر شکلش می تواند زیبا و دلنشین باشد.

متن اصلی قصه عمونوروز و ننه سرما:

اما بپردازیم به متن اصلی قصه یک روایت کلی از آن در این جا می آوریم:

“یکی بود، یکی نبود. پیر مردی بود به نام عمو نوروز که هر سال روز اول بهار با کلاه نمدی، زلف و ریش حنا بسته، کمرچین قدک آبی، شال خلیل خانی، شلوار قصب و گیوه تخت نازک از کوه راه می‌افتاد و عصا به دست می‌آمد به سمت دروازه شهر. بیرون از دروازه شهر پیرزنی زندگی می‌کرد که دلباخته عمو نوروز بود و روز اول هر بهار، صبح زود پا می‌شد، جایش را جمع می‌کرد و بعد از خانه تکانی و آب و جاروی حیاط، خودش را حسابی تر و تمیز می‌کرد. به سر و دست و پایش حنای مفصلی می‌گذاشت و هفت قلم، از خط و خال گرفته تا سرمه و سرخاب و زرک آرایش می‌کرد. یل ترمه و تنبان قرمز و شلیته پرچین می‌پوشید و مشک و عنبر به سر و صورت و گیسش می‌زد و فرشش را می‌آورد می‌انداخت رو ایوان، جلو حوضچه فواره دار رو به روی باغچه اش که پر بود از همه جور درخت میوه پر شکوفه و گل رنگارنگ بهاری و در یک سینی قشنگ و پاکیزه سیر، سرکه، سماق، سنجد، سیب، سبزی، و سمنو می‌چید و در یک سینی دیگر هفت جور میوه خشک و نقل و نبات می‌ریخت. بعد منقل را آتش می‌کرد و می‌رفت قلیان می‌آورد می‌گذاشت دم دستش. اما، سر قلیان آتش نمی‌گذاشت و همانجا چشم به راه عمو نوروز می‌نشست…”

ننه سرما که از جارو و پارو و تمیز کردن خونه حسابی خسته شده بوده، همینطور به حالت نشسته خوابش میبره…

در همین احوالات عمو نوروز از راه می رسه اما دلش نمی آید پیرزن را از خواب بیدار کنه. یک شاخه گل همیشه بهار از باغچه می چینه و اون رو روی سینه ی پیرزن میذاره و می شینه کنار پیرزن که از خستگی خوابش برده. از منقل یک گله آتش برمی داره، می ذاره سر قلیون و چند پُک به آن می زنه و یک نارنج برمیداره و از وسط نصف می کند؛ یک پاره اش رو با قندآب داخل استکان کمر باریک می ریزه و می خوره. آتش منقل را برای اینکه زود سرد نشه با انبر می بره زیر خاکستر؛ روی پیرزن را می بوسه و پا میشه و به راهش ادامه میده. آفتاب یواش یواش تو ایوون پهن می شه و پیرزن آروم آروم بیدار می شه، اول چیزی دستگیرش نمی شه اما یک خرده که چشماشو باز می کنه می بینه ای داد بی داد همه چیز دست خورده است. آتش رفته سر قلیون. یک نارنج از وسط نصف شده. توی منقل هم آتش ها رفته اند زیر خاکستر، لپش هم تر شده و گرمی یک بوسه روی گونه اش نشسته. اون وقته که می فهمه عمو نوروز اومده و رفته و نخواسته که بیدارش کنه.

ننه سرما که از اینکه به وصال عمونورزو نرسیده بود خیلی ناراحت بود، هر روز غصه می خورده و پیش این و اون درد دل می کرده. تا اینکه یه روز بهش میگن که اگر می خواد دوباره عمونوروز رو ببینه، چاره ای نداره جز اینکه تا بهار سال آینده صبر کنه تا دوباره عمو نوروز از سر کوه راه بیافته و بیاد پایین و به دیدن ننه سرما بیاد…

سال های سال می گذره، شاید هزار سال، شاید دو هزار سال، شاید هم بیشتر… اما هیچکس نمی دونه که ننه سرما بالاخره موفق شده عمونوروز رو ببینه یا نه…

اختصاصی مجله اینترنتی دلخوشی

: امتیاز کاربران

ارسال یک پاسخ

لطفا برای ارسال نظر خود از فرم زیر اقدام کنید.

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.