داستان هایی کوتاه درباره زندگی امامان معصوم(ع)

11 20,255

مجله اینترنتی دلخوشی: در روایات برای امام معصوم ویژگی هایی مانند پرهیزگارترین، داناترین، سخاوتمندترین، حلیم ترین، عابدترین و شجاع ترین مردم ذکر شده است. همچنین بر اساس روایات، امامان معصوم نشانه هایی نیز دارند، که ۶ مورد از آنها را بیان می کنیم.

داستان های ائمه اطهار، امامان معصوم

نشانه های امامان معصوم

  • وقتی به دنیا می آیند، ختنه شده و پاک هستند.
  • با ملائکه صحبت می کنند.
  • دعاهایشان مستجاب می شود حتی اگر آن دعا غیرممکن باشد.
  • سایه ندارند.
  • پشت سرخود را می بینند همزمان که روبروی خود را مشاهده می کنند.
  • بویشان از بوی مشک بهتر است.

در ادامه بر اساس روایات، برخی از داستان ها و وقایع فرستادگان الهی را شرح خواهیم داد.

صحبت های پیامبر با جبرئیل

در روایات داریم که رسول خدا(ص) فرمودند: روزی جبرئیل نزد من آمد و گفت ای پیامبر خداوند مرا به همراه یک هدیه گرانبها نزد تو فرستاد که پیش از تو به هیچکس چنین هدیه ای را اعطا نکرده است. پیامبر فرمودند هدیه چیست؟ جبرئیل گفت: صبر، بهتر از آن قناعت، بهتر از آن رضا، بهتر از آن زهد، بهتر از آن اخلاص، بهتر از آن یقین، و اصل همه اینها توکل.

داستان صحبت پرنده با امام رضا (ع) به نقل از سلیمان

امام رضا (ع) باغی داشتند که بعضی اوقات برای استراحت به آنجا می رفتند. روزی من هم با ایشان به باغ رفتم. نشسته بودیم و به هنگام ظهر بود. گنجشکی آمد و در کنار امام(ع)  نشست و گویی که چیزی دارد به امام می گوید، نوک خود را تکان می داد و جیک جیک می کرد. ناگهان امام فرمودند سلیمان، زیر سقف ایوان، لایه این گنجشک است. ماری سمی به جوجه هایش حمله کرده است سریع برو به آنها کمک کن. با تعجب چوب بلندی برداشتم و به طرف ایوان دویدم. از ایشان پرسیدم شما چگونه حرف آن گنجشک را فهمیدید؟ فرمودند من حجت خدا هستم آیا این کافی نیست؟!

داستان مورچه و حضرت سلیمان(ع)

روزی حضرت سلیمان(ع) در کنار دریا نشسته بودند مورچه ای را دیدند که دانه گندمی در دهان خود گرفته و به سمت آب می رود. به آب که رسید، قورباغه ای از درون آب بیرون آمد و مورچه به دهان قورباغه وارد شد و سپس به درون آب رفت. حضرت سلیمان که شگفت زده بودند، به فکر فرو رفتند، که ناگهان قورباغه از آب بیرون آمد، دهانش را گشود و مورچه بیرون آمد. حضرت سلیما آن مورچه را خواست و از این جریان از او پرسید. مورچه گفت، ای فرستاده خدا در اعماق این دریا سنگی توخالی وجود دارد و کرمی درون آن زندگی می کند. خداوند این قورباغه را مامور کرده که بیاید و مرا به سمت کرم ببرد تا روزی اش را به او برسانم. وقتی دانه گندم را به او می دهم می گوید، ای خدایی که رزق و روزی مرا در اعماق دریا درون تکه سنگی می رسانی، رحمت خودت را به بندگان با ایمانت عطا فرما.

امام حسن و حسین (ع)  و روش تعلیم بسیار زیبای آنها

روزی در جایی که مردم وضو می گرفتند و به مسجد می رفتند، پیر مردی در حال وضو گرفتن بود. امام حسن(ع) و امام حسین (ع) که کودکانی خردسال بودند برای وضو گرفتن در آنجا حضور داشتند و شاهد وضو گرفتن پیرمرد بودند که دیدند او اشتباه وضو می گیرد. وظیفه خود می دانستند تا پیرمرد را از اشتباه خود آگاه کنند. ولی از آنجایی که دیدند که اگر دو کودک خردسال از پیرمردی با آن سن و سال ایراد بگیرند، باعث خجالت زدگی او می شود، تصمیم گرفتند تا به شیوه ای دیگر او را آگاه کنند. به نزد پیرمرد رفتند و گفتند که ما در وضو گرفتن اختلاف نظر داریم شما ما را قضاوت کنید. آنها هر کدام جداگانه به روش صحیح وضو گرفتند، پیرمرد که متوجه اشتباه خود و منظور آنها از این روش شده بود، اشک در چشمانش جمع شد و گفت: وضوی هردوی شما درست است، من اشتباه وضو می گرفتم، جان من فدای شما باد که چه نیکو به من یاد دادید.

طرح ۳۰ هزار مساله در مجلس مناظره توسط امام جواد(ع)

امام جواد(ع) و بزرگترین دانشمندان در یک محل برای مناظره دعوت شدند. یحی ابن اکثم بلند شد و پرسید: اگر کسی برای مراسم حج محرم شده باشد و شکاری را بکشد، چه تکلیفی دارد؟

– امام جواد(ع) جواب دادند:

– کارش عمدی بوده است یا خیر؟

– حجش عمره بوده است یا واجب؟

– آزاد است یا بنده؟

– این فرد مرد است یا زن؟

– حال پشیمان است یا خیر؟

– شکارش پرنده بوده است یا حیوان دیگری؟

.

.

.

به این ترتیب ۳۰ هزار سوال را طرح کردند و قادر به پاسخگویی آنها بودند. همه سکوت کرده بودند و رنگشان مثل گچ شده بود، زیرا فهمیده بودند که شکست خورده اند.

حضرت فاطمه(س) و فرشتگان در خدمت او

مرحوم قطب الدین راوندی در کتاب خود نوشته است: سلمان فارسی نقل کرده است که روزی به منزل حضرت فاطمه(س) رفتم و او را در حال آسیاب کردن جو دیدم به طوریکه او را ضعف و خستگی گرفته بود و درگوشه ای از اتاق، حسین (ع) از گرسنگی ناله می کرد. به ایشان گفتم ای دختر رسول خدا، چرا وقتی فضه پیشخدمت شماست، خود را در سختی می اندازید. فرمودند پدرم رسول خدا گفته اند کارهای خانه را یک روز فضه انجام دهد و یک روز من انجام دهم و امروز نوبت من است. به ایشان گفتم بگذارید کمکتان کنم، یا آسیاب کنم یا حسین را آرام کنم؟ ایشان گفتند من نسبت به فرزندم آشناترم، شما دستاس را بچرخانید تا آرد تهیه شود. پس از آن برای نماز به مسجد رفته و پس از نماز جریان را برای علی(ع) تعریف کردم. امام علی(ع) گریان شدند و از مسجد بیرون رفتند. پس از مدتی با تبسم به مسجد بازگشتند. رسول خدا جریان را پرسیدند و ایشان در جواب گفتند: زمانیکه به خانه رفتم، فاطمه را دیدم که خوابیده است و حسین را نیز بر روی سینه اش خوابانده است و آسیاب بدون اینکه کسی باشد، می چرخید! رسول خدا فرمودند خداوند ملائکه را آفریده است تا درخدمت محمد و اهل بیت ایشان باشند.

: امتیاز کاربران
11 نظرات
  1. زینب سلیمانی می گوید

    خیلی خوب بود

  2. پارسا می گوید

    ممنون از داستان های خوب تون

    1. دلخوشی می گوید

      با سلام
      سپاس فراوان از شما دوست عزیز که همراه سایت دلخوشی هستید
      لحظه هاتون پر از دلخوشی

  3. ناشناس می گوید

    ممنونم از داستان های زیبای شما🌹🌹

    1. دلخوشی می گوید

      سلام
      سپاس از شما دوست عزیز
      خوشحالیم که همراه سایت دلخوشی هستید
      امیدواریم از مطالب سایت لذت ببرید

  4. ناشناس می گوید

    عالی بود

  5. کیمیا می گوید

    سلام واقعا عالیه

    1. دلخوشی می گوید

      سلام کیمیا جان
      ممنون عزیزم

  6. عبداله می گوید

    سلام بسیار اموزنده و زیبا

  7. رکسانا می گوید

    عالی من که راضی بودم امیدوارم شما هم از این داستان های زیبا لذت ببرید

  8. یوسف می گوید

    ممنونم داستان های زیبایی بودند فقط لطفا اگر منبع رو میدونید هم ذکر کنید

ارسال یک پاسخ

لطفا برای ارسال نظر خود از فرم زیر اقدام کنید.

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.